\گوهر تنهایی\
|
|
«یک انسان مومن ، مسئول در برابر جامعه و متعهد رسالتی برای مردم ، باید زندگی فردی اش را به دو اصل منفی استوار کند تا زندگی اجتماعی و اعتقادی اش بر اصل مثبت پایدار بماند . اول « نداشته باشد » تا برای حفظ آن محافظه کار نشود.دوم «نخواسته باشد» تا برای کسب آن نلغزد و ضعف نشان ندهد و به عبارتی، پارسایی و قناعت او پشتوانه ی استقلال و آزادگی و دلیری اوست .
آنچه که انسان را متعالی می کند و به رنج بزرگ و پر افتخار تنهایی می رساند ، حسابرسی مدام ، بازگشت به خویش ، خود آگاهی انسان و به عبارتی کسب یک آگاهی وجودی و درونی است و به میزانی که انسان اشتغال ذهنی و روانی پیدا می کند و یک رابطه ی ماورایی را برقرار می کند و می یابد ، رابطه های روزمره اش کم می شود ، تنها می شود و از مدارهای قدرت و جاذبه های کاذب و غیر توحیدی بیرون می رود و آزاد و رها و شکیبا و پر توان ، مهیای پذیرش رنج ها و هول ها و هراس ها و دردها و لذت های بزرگ می شود .
برای کسی که تنهایی متعالی را درک کند و به لذت آن رسیده باشد، تنهایی دیگر مترادف هول و هراس و فقدان و از دست دادن نیست ، بلکه همه ی اینها را مشتاقانه برای رسیدن به تنهایی خود کنار می نهد و دور می ریزد . تنهایی برای او ، رهایی از همه علاقه ها و جاذبه هایی است که وجود او را فرا می گیرند و سنگین و زمینی اش می کنند .
تنها یاد خداست که تنهایی را لذت و غرور می بخشد و انسان را به نخواستن و نداشتن می خواند تا پایدار و دلیر و آزاد بماند و نخواهیمم هیچ چیز را که لا اله الا الله تطمئن القلوب.»
بخشی از دست نوشته و یادداشت های شهیدسید عبدالرضا موسوی
... این مطلب نگاه جدیدی از " مفهوم تنهایی" به من داد
کاش بتونم عمیقا "درک" و "حفظ" ش کنم
به امیدش.
|
|
یکشنبه 92 بهمن 20 |
نظر
|
|
|